- کار ساختگی
- کار ساخته بودن، کار سازی: (... باز چه طریق سازد که خویشتن را باردو اندازد. چون این بهانه یافت بکار ساختگی مشغول شد) (جهانگشای جوینی)
معنی کار ساختگی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کارسازی
کاز شهریاری که خلاف تو کند زود فتد از سمن زار به خار ستان وز کاخ به کاز (فرخی)
مقدمات کار را فراهم کردن آماده شدن: (حال وی بگفت و آنگاه باز نمود که اختیار ما بر تو میافتد. باز گرد و کار بساز (بیهقی)، حاجت کسی را بر آوردن کار او را انجام دادن: در سنبلش آویختم از روی نیاز گفتم من سودا زده را کار بساز) (حافظ)، کشتن بقتل رسانیدن
بسیج کار تهیه مقدمات عمل: (و یا این کار ساختهای تو چون طعام ساخته سلیمان را ماند) (معارف بها الدین 485 263)